روزی که آرش کمانگیر برای ایران شهید شد

توسط

13 فروردین را برای نحس بودنش بِدَر می کنند، اما 13 تیر را جشن می گیرند و صحبتی از نحس بودن این روز نیست.

روزی که مردم باور دارند زمانی که آرش کمانگیر می خواست مرز ایران و توران را مشخص کند، تمام جانش را در تیر گذاشت و بعد از آنکه تیر را رها کرد، جسم بی جانش بر زمین افتاد و شهید راه وطن شد.

در تاریخ سنتی “تیرگان” روز کمان کشیدن آرش کمانگیر و پرتاب تیر از فراز البرز است. «بهروز بیگوند» در تحقیق خود با نام «جشن های فراموش شده ایران باستان» آورده است: جشن تیرگان در روز (10 تیر) گاه شمار خورشیدی (برابر با 13 تیرماه گاه شمار، زرتشتیان ایران باستان) برگزار می شد. این جشن در گرامی داشت تیشتر (ستاره باران آور در فرهنگ ایرانی) است و بنا به سنت در روز تیر (روز سیزدهم) از ماه تیر انجام می پذیرد.

در گذشته «تیرگان» روز بزرگداشت نویسندگان و گاه به «روز آرش شیوا تیر» منسوب بوده است. ابوریحان بیرونی و گردیزدی در «زین الاخبار» ناپدید شدن یکی از جاودانان ایرانی یعنی «کیخسرو» را در این روز و پس از شست و شوی خود در آب چشمه ای دانسته اند. جشن تیرگان به جز این روز در نخستین “تیر روز” از سال یعنی سیزدهم فروردین (سیزده بدر) و سیزدهم مهرماه (قالی شویان اردهال) نیز برگزار می شود.

ارامنه ایران نیز در روز سیزدهم ژانویه آیینی برگزار می کنند که برگرفته و در ادامه جشن تیرگان است. در برخی مناطق مانند فراهان صدها سال است این جشن به شکل باشکوه در اول تیر برگزار می شود.

یکی دیگر از مراسم این جشن مانند بسیاری از جشن های ایرانی فال کوزه (چکُ دولَه) است. روز قبل از جشن تیرگان، دوشیزه ای را بر می گزینند و کوزه سفالی سبزرنگ دهان گشادی به او می دهند که «دولَه» نام دارد. او این ظرف را از آب تمیز پر می کند و یک دستمال سبز ابریشمی را بر روی دهانه آن می اندازد. آن گاه «دولَه» را نزد همه کسانی می برد که آرزویی در دل دارند و می خواهند در مراسم «چکُ دولَه» شرکت کنند و آن ها شیء کوچکی مانند انگشتر، گوشواره، سنجاق سر، سکه یا مانند این ها در آب دولَه می اندازند.

سپس دختر دولَه را به زیر درختی همیشه سبز چون سرو یا مورْد می برد و آنجا می گذارد. در روز جشن تیرگان و پس از مراسم آب ریزان، همه کسانی که در دولَه چیزی انداخته اند و نیّت و آرزویی داشته اند در جایی گردهم می آیند و دوشیزه دولَه را از زیردرخت به میان جمع می آورد. در این فال گیری بیش تر بانوان شرکت می کنند و سالخوردگان با صدایی بلند به نوبت شعرهایی می خوانند و دختر در پایان هر شعر، دست خود را درون دولَه می برد و یکی از اشیاء را بیرون می آورد. به این ترتیب، صاحب آن شیء  متوجه می شود که شعر خوانده شده مربوط به نیّت، خواسته و آرزوی او بوده است.

در آغاز جشن، بعد از خوردن شیرینی، بندی به نام «تیر و باد» که از هفت ریسمان به هفت رنگ متفاوت بافته شده است به دست می بندند و (9 روز بعد) آن را باز کرده و در جای بلندی مانند پشت بام به باد می سپارند تا آرزوها و خواسته هایشان را به عنوان پیام رسان به همراه ببرد. این کار با خواندن شعر زیر انجام می شود: تیر برو باد بیا، غم برو شادی بیا، محنت برو روزی بیا، خوشه مرواری بیا

در باورهای مردم درباره جشن تیرگان دو روایت است که روایت نخست همچنان که در بالا گفته شد مربوط به فرشتگان باران یا تیشتر است و نبرد همیشگی میان نیکی و بدی است: در اوستا، تیشتر یَشت (تیر پیشت) تیشتر فرشته باران است که در 10 روز اول ماه به چهره جوانی پانزده ساله در می آید و در 10 روز دوم به چهره گاوی با شاخ های زرین و در 10 روز سوم به چهره اسبی سپید و زیبا با گوش های زرین.

تیشتر به شکل اسب زیبای سفید زرین گوش، با ساز و برگ زرین، به دریای کیهانی فرو می رود. در آن جا با دیو خشکسالی «اَپوش» که به شکل اسبی سیاه است و با گوش و دم سیاه خود ظاهری ترسناک دارد، روبرو می شود. این دو، سه شبانه روز با یکدیگر به نبرد بر می خیزند. تیشتر در این نبرد شکست می خورد، به نزد خدای بزرگ آمده و از او یاری و مدد می جوید و به خواست و قدرت پروردگار این بار بر اهریمن خشکسالی پیروز می شود و آب ها می توانند بدون مانعی به مزرعه ها و چراگاه ها جاری شوند. باد ابرهای باران زا را که از دریای کیهانی بر می خواستند به این سو و آن سو راند و باران های زندگی بخش بر هفت کشور زمین فرو ریخت و به مناسبت این پیروزی ایرانیان این روز را به جشن پرداختند.

روایت دیگر نیز درباره آرش کمانگیر، اسطوره و قهرمان ملی ایرانیان است و این که میان ایران و توران سال ها جنگ و ستیز بود. در نبرد میان «افراسیاب» و «منوچهر» (شاه ایران)، سپاه ایران شکست سختی می خورد؛ این رویداد در روز نخست تیر روی می دهد.

سپاه ایران در مازندران به تنگنا می افتد و سرانجام دو سوی نبرد به سازش در می آیند و برای آن که مرز دو کشور مشخص شود و ستیز از میان برخیزد، می پذیرند که از مازندران تیری به جانب خاور (خراسان) پرتاب کنند؛ هرجا تیر فرود آمد همانجا مرز دو کشور باشد و هیچ یک از دو کشور از آن فراتر نروند؛ تا در این گفت و گو بودند، سپندارمذ (ایزدبانوی زمین) پدیدار شد و فرمان داد تیر و کمان آوردند.

آرش در میان ایرانیان بزرگ ترین کماندار بود و به نیروی بی مانندش تیر را دورتر از همه پرتاب می کرد. سپندارمذ به آرش گفت تا کمان بردارد و تیری به جانب خاور پرتاب کند. آرش دانست که پهنای کشور ایران به نیروی بازو و پرش تیر او بسته است و باید همه توان خود را در این راه بگذارد. او خود را آماده کرد و گفت می دانم چون تیر را از کمان رها کنم، همه نیرویم با تیر از بدن بیرون خواهد آمد. آن گاه آرش تیر و کمان را برداشت و بر بلندای کوه دماوند برآمد و به نیروی خداداد تیر را رها کرد و خود بی جان بر زمین افتاد.

هرمز، خدای بزرگ، به فرشته باد (وایو) فرمان داد تا تیر را نگهبان باشد و از آسیب نگه دارد. تیر از بامداد تا نیم روز در آسمان می رفت و از کوه و در و دشت می گذشت تا در کنار رود «جیهون» بر تنه درخت گردویی که بزرگ تر از آن در گیتی نبود نشست. آن جا را مرز ایران و توران جای دادند و هر سال به یاد آن جشن گرفتند. جشنی در روز سیزدهم تیرماه در ستایش و گرامیداشت تِشتَر/تیر (شباهنگ/ شِعرای یَمانی). ستاره باران آور در باورهای مردمی و درخشان ترین ستاره آسمان هم در نیمه دوم سال و همزمان با افزایش بارندگی ها و آسمان اول شب دیده می شود.

این جشن در کنار آب ها، همراه با مراسمی وابسته با آب و آب پاشی و آرزوی بارش باران در سال پیش رو همراه بوده و همچون دیگر جشن هایی که با آب در پیوند هستند، با نام عمومی «آب ریزگان/ آب پاشان/ سَرشوران» یاد شده است.

منبع: ایسنا

1 نظر
  1. آربروسک 8 سال قبل
    پاسخ

    با درودی بی پایان خدمت آقای رودکی واقعا از تلاشتون جهت زنده کردن فرهنگ و آیین اصیل آریایی سپاسگذارم از خواندن این متن لذت بردم. یزدان پاک پشتیبانت

ارسال یک نظر

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

همچنین ممکن است دوست داشته باشید